محل تبلیغات شما
شاید شبی در هم زند، این موج سرکش حال را شاید که بی من رهروی، پیماید این منوال را شاید نفس در یک نفس، در می‌نیاید از قفس شاید که دست گرم غم، از هم دَرَد این بال را بی شاید و اما دگر، من می‌روم خوش می‌نگر یک روز مثل آن که بود، آغاز در تمثال را بیخود ز بیخود گشته‌ام، از این زمانه خسته ام بر برگ و شاخ روزها، خط می‌زنم این فال را اشکی چکد از شاخسار، دستی دهد در هر قرار افتد به روی روزگار، خوش می‌کند این حال را

کنار تو تنها مانده‌ام...

.: از این خیال‌های ملال‌آور :.

.: از حرف‌های نگفتنی :.

شاید ,یک ,خوش ,روز ,حال ,بی ,شاید که ,را شاید ,حال را ,یک روز ,زمانه خسته

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها