سرد بود اما سرابی بود، بس تنها گذشت
سردی اش بی ما درون قلب این سرما گذشت
میگذشت و بی من و تو لحظه ها فرسوده گشت
بی من و تو، بی سخن، امروز و هم فردا گذشت
گفته بودی منتظر باشم، و من هم منتظر.
گفته بودی زود آیم، لیک جانفرسا گذشت
منتظر، اِستاده، بر درگاه و بام و کوی و بَر
هرکجا میشد، به راهت مانده بودم تا گذشت
میروم زین خانه شاید روزگار بهتری
آید و آیی و آیم، این که بیپروا گذشت
بی ,هم ,بودی ,منتظر ,آیم، ,کوی ,من و ,و بَرهرکجا ,کوی و ,و کوی ,بَرهرکجا میشد،
درباره این سایت